• وبلاگ : صداي پاي باران (ادبي)
  • يادداشت : عزيز
  • نظرات : 0 خصوصي ، 5 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    تلخ‌ترين لحظه‌ي ديدار فرا رسيد، مگر مي‌توان دل کند از آرام جان! ما که چشم و دل‌مان سير نشد از ديدار جانان... اما چاره‌اي نبود، حال عجيبي داشتم، مگر تو را بارها زيارت نکرده‌ام، اما تو بگو اين بار چرا حال و هواي ديگري دارم؟ جرا اينقدر بي‌قرارم؟ آشوبي در دلم بر پاست! خدايا! کم‌کم کن... چگونه تو را بشناسم و آنگونه که شايسته‌ي تو است اطاعتت کنم؟ هر بار که تو را زيارت مي‌کنم، حب و علاقه‌ام به تو دو صد چندان مي‌شود؛ عشقي که از جنس اين خاک و زمين نيست که فقط با مقياس الهي مي‌توان درکش کرد.