وبلاگ :
صداي پاي باران (ادبي)
يادداشت :
عزيز
نظرات :
0
خصوصي ،
5
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
غزل
تلخترين لحظهي ديدار فرا رسيد، مگر ميتوان دل کند از آرام جان! ما که چشم و دلمان سير نشد از ديدار جانان... اما چارهاي نبود، حال عجيبي داشتم، مگر تو را بارها زيارت نکردهام، اما تو بگو اين بار چرا حال و هواي ديگري دارم؟ جرا اينقدر بيقرارم؟ آشوبي در دلم بر پاست! خدايا! کمکم کن... چگونه تو را بشناسم و آنگونه که شايستهي تو است اطاعتت کنم؟ هر بار که تو را زيارت ميکنم، حب و علاقهام به تو دو صد چندان ميشود؛ عشقي که از جنس اين خاک و زمين نيست که فقط با مقياس الهي ميتوان درکش کرد.